گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلدششم
3 / 21عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبی


عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبی ، که عبد اللّه بن تمیم کَلْبی نیز گفته شده ، (1) از یاران امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، شمرده شده است . وی در کوفه زندگی می کرد . وقتی شنید که مردم برای جنگ با امام حسین علیه السلام ، آماده می شوند ، تصمیم گرفت که برای یاری امام علیه السلام ، خود را به کوفه برساند . وی این تصمیم را با همسرش در میان گذاشت . وی ، ضمن تأیید تصمیم شوهرش ، به او گفت : مرا نیز همراهت ببر . آنها شبانه ، خود را به کربلا رساندند . عبد اللّه ، رزمنده ای شجاع و دلیر بود که با تشخیص امام حسین علیه السلام ، به عنوان نخستین مبارز ، به نبرد دو تن از شجاعان دشمن رفت و آنها را به هلاکت رساند و در هجوم گروهیِ دشمن نیز ، پس از هلاکت دو تن دیگر از آنان ، به عنوان دومین شهید از یاران امام علیه السلام به خیل شهیدان پیوست . پس از شهادت عبد اللّه ، همسرش نیز که در کنار جنازه او می گریست ، به وسیله غلام شمر که رستم نام داشت ، به خیل شهیدان پیوست . در زیارت های رجبیّه» و «ناحیه مقدّسه» آمده است : سلام بر عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبی !



1- .فضیل بن زبیر ، دو نفر از طایفه کلب را جزو شهدا خوانده است: یکی عبد اللّه بن عمرو بن عیّاش بن عبد قیس که احتمالاً همین ابن عُمَیر باشد و دیگری ، اَسلَم ، هم پیمان طایفه کَلْب .



تاریخ الطبری عن أبی مخنف عن أبی جناب :کانَ مِنّا رَجُلٌ یُدعی عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَیرٍ ، مِن بَنی عُلَیمٍ ، کانَ قَد نَزَلَ الکوفَهَ ، وَاتَّخَذَ عِندَ بِئرِ الجَعدِ مِن هَمدانَ دارا ، وکانَت مَعَهُ امرَأَهٌ لَهُ مِنَ النَّمِرِ بنِ قاسِطٍ ، یُقالُ لَها : اُمُّ وَهبٍ بِنتُ عَبدٍ ، فَرَأَی القَومَ بِالنُّخَیلَهِ (1) یُعرَضونَ لِیُسَرَّحوا (2) إلَی الحُسَینِ علیه السلام . قالَ : فَسَأَلَ عَنهُم ، فَقیلَ لَهُ : یُسَرَّحونَ إلی حُسَینِ بنِ فاطِمَهَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ : وَاللّهِ لَقَد کُنتُ عَلی جِهادِ أهلِ الشِّرکِ حَریصا ، وإنّی لَأَرجو ألّا یَکونَ جِهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ یَغزونَ ابنَ بِنتِ نَبِیِّهِم أیسَرَ ثَوابا عِندَ اللّهِ مِن ثَوابِهِ إیّایَ فی جِهادِ المُشرِکینَ ، فَدَخَلَ إلَی امرَأَتِهِ فَأَخبَرَها بِما سَمِعَ ، وأعلَمَها بِما یُریدُ ، فَقالَت : أصَبتَ أصابَ اللّهُ بِکَ أرشَدَ اُمورِکَ ، افعَل وأخرِجنی مَعَکَ . قالَ : فَخَرَجَ بِها لَیلاً حَتّی أتی حُسَینا علیه السلام ، فَأَقامَ مَعَهُ ، فَلَمّا دَنا مِنهُ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ورَمی بِسَهمٍ ارتَمَی النّاسُ ، فَلَمَّا ارتَمَوا خَرَجَ یَسارٌ مَولی زِیادِ بنِ أبی سُفیانَ وسالِمٌ مَولی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ، فَقالا : مَن یُبارِزُ ؟ لِیَخرُج إلَینا بَعضُکُم . قالَ : فَوَثَبَ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ وبُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ ، فَقالَ لَهُما حُسَینٌ علیه السلام : اِجلِسا ، فَقامَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَیرٍ الکَلبِیُّ فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ، رَحِمَکَ اللّهُ ، ائذَن لی فَلأَخرُج إلَیهِما ، فَرَأی حُسَینٌ علیه السلام رَجُلاً آدَمَ (3) طَویلاً شَدیدَ السّاعِدَینِ بَعیدَ ما بَینَ المَنکِبَینِ . فَقالَ حُسَینٌ علیه السلام : إنّی لَأَحسَبُهُ لِلأَقرانِ قَتّالاً ، اخرُج إن شِئتَ ، قالَ : فَخَرَجَ إلَیهِما ، فَقالا لَهُ : مَن أنتَ ؟ فَانتَسَبَ لَهُما ، فَقالا : لا نَعرِفُکَ ، لِیَخرُج إلَینا زُهَیرُ بنُ القَینِ أو حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ أو بُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ ، ویَسارٌ مُستَنتِلٌ (4) أمامَ سالِمٍ . فَقالَ لَهُ الکَلبِیُّ : یَابنَ الزّانِیَهِ ، وبِکَ رَغبَهٌ عَن مُبارَزَهِ أحَدٍ مِنَ النّاسِ ؟ وما یَخرُجُ إلَیکَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ إلّا وهُوَ خَیرٌ مِنکَ ، ثُمَّ شَدَّ عَلَیهِ فَضَرَبَهُ بِسَیفِهِ حَتّی بَرَدَ ، فَإِنَّهُ لَمُشتَغِلٌ بَهَ یَضرِبُهُ بِسَیفِهِ إذ شَدَّ عَلَیهِ سالِمٌ ، فَصاحَ [أیِ النّاسُ] بِهِ : قَد رَهِقَکَ (5) العَبدُ ، قالَ : فَلَم یَأبَه لَهُ حَتّی غَشِیَهُ فَبَدَرَهُ الضَّربَهَ ، فَاتَّقاهُ الکَلبِیُّ بِیَدِهِ الیُسری ، فَأَطارَ أصابِعَ کَفِّهِ الیُسری ، ثُمَّ مالَ عَلَیهِ الکَلبِیُّ فَضَرَبَهُ حَتّی قَتَلَهُ . وأقبَلَ الکَلبِیُّ مُرتَجِزا وهُوَ یَقولُ ، وقَد قَتَلَهُما جَمیعا : إن تُنکِرونی فَأَنَا ابنُ کَلبِحَسبی بَیتی فی عُلَیمٍ حَسبی إنِّی امرُؤٌ ذو مِرَّهٍ (6) وعَصبِ (7)ولَستُ بِالخَوّارِ (8) عِندَ النَّکبِ إنّی زَعیمٌ لَکِ اُمَّ وَهبِبِالطَّعنِ فیهِم مُقدِما وَالضَّربِ ضَربِ غُلامٍ مُؤمِنٍ بِالرَّبِّ فَأَخَذَت اُمُّ وَهبٍ امرَأَتُهُ عَمودا ، ثُمَّ أقبَلَت نَحوَ زَوجِها تَقولُ لَهُ : فِداکَ أبی واُمّی ! قاتِل دونَ الطَّیِّبینَ ذُرِّیَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، فَأَقبَلَ إلَیها یَرُدُّها نَحوَ النِّساءِ ، فَأَخَذَت تُجاذِبُ ثَوبَهُ ، ثُمَّ قالَت : إنّی لَن أدَعَکَ دونَ أن أموتَ مَعَکَ . فَناداها حُسَینٌ علیه السلام فَقالَ : جُزیتُم مِن أهلِ بَیتٍ خَیرا ، ارجِعی رَحِمَکِ اللّهُ إلَی النِّساءِ فَاجلِسی مَعَهُنَّ ، فَإِنَّهُ لَیسَ عَلَی النِّساءِ قِتالٌ . فَانصَرَفَت إلَیهِنَّ ... . قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَنِی الحُسَینُ بنُ عُقبَهَ المُرادِیُّ : قالَ الزُّبَیدِیُّ : ... وحَمَلَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فِی المَیسَرَهِ عَلی أهلِ المَیسَرَهِ ، فَثَبَتوا لَهُ فَطاعَنوهُ وأصحابَهُ ، وحُمِلَ عَلی حُسَینٍ علیه السلام وأصحابِهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، فَقُتِلَ الکَلبِیُّ ، وقَد قَتَلَ رَجُلَینِ بَعدَ الرَّجُلَینِ الأَوَّلَینِ ، وقاتَلَ قِتالاً شَدیدا ، فَحَمَلَ عَلَیهِ هانِئُ بنُ ثُبَیتٍ الحَضرَمِیُّ وبُکَیرُ بنُ حَیٍّ التَّیمِیُّ مِن تَیمِ اللّهِ بنِ ثَعلَبَهَ فَقَتَلاهُ ، وکانَ القَتیلَ الثّانِیَ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام ... . قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَنی نُمَیرُ بنُ وَعلَهَ : ... وخَرَجَتِ امرَأَهُ الکَلبِیِّ تَمشی إلی زَوجِها حَتّی جَلَسَت عِندَ رَأسِهِ تَمسَحُ عَنهُ التُّرابَ وتَقولُ : هَنیئا لَکَ الجَنَّهُ ، فَقالَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لِغُلامٍ یُسَمّی رُستَمَ : اِضرِب رَأسَها بِالعَمودِ ، فَضَرَبَ رَأسَها فَشَدَخَهُ (9) فَماتَت مَکانَها . (10)



1- .النُّخَیله : موضع قرب الکوفه علی سمت الشام (معجم البلدان : ج 5 ص 278) وراجع : الخریطه رقم 4 فی آخر مجلّد 5 .
2- .سرّحت فلانا إلی موضع کذا إذا أرسلته (لسان العرب : ج 2 ص 479 «سرح») .
3- .الآدم من الناس : الأسمر (الصحاح : ج 5 ص 1859 «أدم») .
4- .اسْتَنتَلَ : أی تقدّم (النهایه : ج 5 ص 13 «نتل») .
5- .رهق فلانٌ فلانا : تبعه فقاربَ أن یلحقه (لسان العرب : ج 10 ص 129 «رهق») .
6- .المِرَّه : القُوّه والشِّدَّهُ (النهایه : ج 4 ص 316 «مرر») .
7- .العَصَبهُ : الأقارب من جهه الأب ، لأنّهم یُعصّبونه ویعتصب بهم (النهایه : ج 3 ص 245 «عصب») .
8- .خَارَ یَخورُ : إذا ضعفت قوّته ووهت (النهایه : ج 2 ص 87 «خور») .
9- .شدَختُ رأسه : کسَرتُه (المصباح المنیر : ص 307 «شدخ») .
10- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 429 438 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 564 566 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 8 وفیه من «فلمّا دنا» إلی «فضربه حتّی قتله» وکلاهما نحوه .



تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : ابو جناب برایم گفت : از میان ما، مردی به نام عبد اللّه بن عُمَیر ، از قبیله بنی عُلَیم بود که ساکن کوفه بود و خانه اش ، نزدیک چاه جَعْد ، در محلّه قبیله هَمْدان بود. همسرش به نام اُمّ وَهْب دختر عبد ، از قبیله نَمِر بن قاسط نیز با او بود. عبد اللّه ، گروهی را در نُخَیله دید که آماده اعزام به سوی حسین علیه السلام هستند. پرس و جو کرد. به او گفتند: به سوی حسین ، فرزند فاطمه، دختر پیامبر خدا ، اعزام می شوند . گفت: به خدا سوگند ، بر جهاد با مشرکان ، حریص بودم و اکنون ، امیدوارم که پاداش جهاد با این افراد که با فرزند دختر پیامبرشان می جنگند، نزد خدا ، کمتر از پاداشم در جهاد با مشرکان نباشد . پس نزد همسرش رفت و آنچه را شنیده بود ، به او خبر داد و از قصد خود ، آگاهش کرد. زن گفت: درست اندیشیده ای . خداوند ، تو را به درست ترین امور، برساند. به انجام برسان و مرا نیز با خود ، ببر . او شبْ هنگام ، همراه همسرش خارج شد تا نزد حسین علیه السلام آمد و در کنارش مانْد تا هنگامی که عمر بن سعد ، به حسین علیه السلام نزدیک شد و تیری انداخت . مردم نیز تیراندازی کردند . یَسار ، غلام زیاد بن ابی سفیان و سالم، غلام عبید اللّه بن زیاد ، به میدان پا نهادند و مبارز طلبیدند . در پاسخ او ، حبیب بن مُظاهر و بُرَیر بن خُضَیر برخاستند ؛ امّا حسین علیه السلام به آن دو فرمود : «بنشینید !» . سپس عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبی برخاست و گفت: ای ابا عبد اللّه ! خدایت رحمت کند ! به من اجازه بده . به نبرد هر دو می روم . حسین علیه السلام که او را مردی گندمگون، قدبلند، با دستانی سِتَبر و چهارشانه دید ، فرمود: «گمان می کنم که او ، کُشنده هماوردان خود باشد . اگر می خواهی ، برو». او به سوی آن دو غلام آمد . گفتند: تو کیستی ؟ خود را معرّفی کرد . گفتند: تو را نمی شناسیم . زُهَیر بن قَین یا حبیب بن مُظاهر یا بُرَیر بن خُضَیر ، باید بیایند . یَسار ، جلوی سالم ، ایستاده بود . کَلْبی به او گفت: ای فرزند زن زِناکار ! آیا به مبارزه با یکی از مردم عادی ، بی رغبتی ؟ هیچ کس از مردم به سوی تو بیرون نمی آید، مگر آن که از تو بهتر است . سپس به او هجوم بُرد و او را با شمشیرش زد تا مُرد . در همان هنگام زدن او، سالم به او حمله کرد که مردم ، فریاد کشیدند : غلام ، به تو رسید ! کَلْبی ، متوجّه او نشد تا او بر سرش رسید و بلافاصله ، ضربه ای به او زد که کَلْبی با دست چپش، خود را از آن ضربه حفظ کرد ؛ امّا انگشتان دست چپش پرید. سپس کَلْبی به او حمله کرد و آن قدر او را زد تا کشته شد . سپس ، در حالی که هر دو نفر را کُشته بود ، جلو آمد ، در حالی که چنین رَجَز می خواند : اگر مرا نمی شناسید، من فرزند کلبمخاندانم در میان علَیم ، مرا بس باشند، بس ! من ، مردی نیرومند و قوم و خویش دار هستمو به گاه سختی ها، ناتوان نیستم . من به تو قول می دهم ای اُمّ وَهْب که با نیزه و شمشیر ، بر آنان ، ضربه می زنم ؛ ضربه جوانِ مؤمن به خداوند . اُمّ وَهْب، همسر او نیز عمود خیمه ای را برداشت و به سوی شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم ، فدایت باد! برای پاکانِ نسل محمّد صلی الله علیه و آله بجنگ . او نیز به سوی زنش آمد و وی را نزد زنان ، باز گردانْد ؛ امّا زن، به لباس او چسبید و گفت : من ، تو را وا نمی نهم تا آن که همراه تو جان بدهم . امام حسین علیه السلام ، او را ندا داد و فرمود: «برای خانواده شما ، پاداش نیکو باد ! خدا ، رحمتت کند ! به نزد زنان ، باز گرد و کنار آنان بنشین که جنگ ، بر زنانْ واجب نیست» . اُمّ وَهْب هم به سوی زنان ، بازگشت... . حسین بن عُقْبه مرادی ، به نقل از زُبیدی برایم گفت:... شمر بن ذی الجوشن ، در جناح چپ به آنان حمله کرد ؛ امّا یاران حسین علیه السلام در برابرش ایستادگی کردند و با او و یارانش ، زد و خورد کردند و سپس ، از هر سو بر حسین علیه السلام و یارانش ، هجوم آوردند و [ عبد اللّه ] کلبی ، کشته شد. او افزون بر آن دو نفر نخست، دو تن دیگر را نیز کُشت و به شدّت جنگید . هانی بن ثُبَیت حَضرَمی و بُکَیر بن حیّ تَیمی از قبیله تیم اللّه بن ثَعلَبه ، به او حمله کردند و او را کُشتند . او دومین کشته یاران حسین علیه السلام بود... . نُمَیر بن وَعْله نیز برایم گفت : ... همسر کَلْبی به سوی شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت : بهشت ، گوارایت باد ! شمر بن ذی الجوشن ، به غلامش رستم گفت: با عمود بر سرش بکوب . او بر سرِ آن زن کوبید و سرش شکست . سپس همان جا ، جان داد .






أنساب الأشراف :خَرَجَ یَسارٌ مَولی زِیادٍ وسالِمٌ مَولَی ابنِ زِیادٍ فَدَعَوا إلَی المُبارَزَهِ ، فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَیرٍ الکَلبِیُّ : أبا عَبدِ اللّهِ رَحِمَکَ اللّهُ ائذَن لی أخرُج إلَیهِما ، فَخَرَجَ رَجُلٌ آدَمُ طُوالٌ شَدیدُ السّاعِدَینِ بَعیدُ ما بَینَ المَنکِبَینِ ، فَشَدَّ عَلَیهِما فَقَتَلَهُما ، وهُوَ یَقولُ : إن تُنکِرونی فَأَنَا ابنُ کَلبِحَسبی بَیتی فی کُلَیبٍ حَسبی إنِّی امرُؤٌ ذو مِرَّهٍ وعَصبِولَستُ بِالخَوّارِ عِندَ النَّکبِ إنّی زَعیمٌ لَکِ اُمَّ وَهبِبِالطَّعنِ فیهِم مُقدِما وَالضَّربِ ضَربِ غُلامٍ مُؤمِنٍ بِالرَّبِّ فَأَقبَلَت إلَیهِ امرَأَتُهُ فَقالَت : قاتِل بِأَبی أنتَ واُمّی عَنِ الحُسَینِ ذُرِّیَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . فَأَقبَلَ یَرُدُّها نَحوَ النِّساءِ ... . وحَمَلَ شِمرٌ فِی المَیسَرَهِ فَثَبَتوا لَهُ وطاعَنوهُ ، ونادی أصحابَهُ فَحَمَلَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، وقُتِلَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَیرٍ الکَلبِیُّ ، فَجَعَلَتِ امرَأَتُهُ تَبکی عِندَ رَأسِهِ ، فَأَمَرَ شِمرٌ غُلاما لَهُ یُقالُ لَهُ رُستَمُ ، فَضَرَبَ رَأسَها بِعَمودٍ حَتّی شَدَخَهُ فَماتَت مَکانَها . (1)



1- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 398 401 .



أنساب الأشراف :یَسار ، غلام زیاد و سالم، غلام ابن زیاد ، به میدان آمدند و یاران حسین علیه السلام را به نبرد تن به تن ، فرا خواندند. عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبی گفت : ای ابا عبد اللّه ! خدا ، رحمتت کند ! به من اجازه بده برای مبارزه با آن دو به میدان بروم . پس مردی گندمگون ، قدبلند ، با دستانی سِتَبر و چهارشانه (عبد اللّه ) ، به میدان آمد و بر آن دو ، یورش بُرد و هر دو را کُشت ، در حالی که می گفت : اگر مرا نمی شناسید، من پسر کَلْبمخاندانم میان کُلَیب مرا بس باشند، بس ! من ، مردی نیرومند و خویش و قوم دار هستمو به گاه سختی، ناتوان نیستم . من به تو قول می دهم ای امّ وَهْب که با نیزه و شمشیر ، بر آنان ، ضربه می زنم ؛ ضربه جوانِ مؤمن به خداوند . همسرش ، نزد او آمد و گفت: پدر و مادرم ، فدایت باد ! به دفاع از حسین، فرزند محمّد صلی الله علیه و آله ، نبرد کن . عبد اللّه نیز پیش آمد و او را به سوی زنان ، باز گردانْد ... . شمر ، به جناح چپ [ لشکر حسین علیه السلام ] حمله کرد ؛ ولی آنان در برابرش ایستادگی و با او زد و خورد کردند. او یارانش را صدا کرد و از هر سو به حسین علیه السلام و یارانش ، یورش بُرد . عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبی ، کشته شد و همسرش بر بالای سرش می گریست که شمر ، به یکی از غلامانش به نام رستم ، فرمان داد و او نیز با عمود ، بر سرِ آن زن زد و سرش را شکست که همان جا در گذشت .



الإرشاد :نادی عُمَرُ بنُ سَعدٍ : یا ذُوَیدُ أدنِ رایَتَکَ ، فَأَدناها ، ثُمَّ وَضَعَ سَهمَهُ فی کَبِدِ قَوسِهِ ثُمَّ رَمی ، وقالَ : اِشهَدوا أنّی أوَّلُ مَن رَمی ، ثُمَّ ارتَمَی النّاسُ وتَبارَزوا ، فَبَرَزَ یَسارٌ مَولی زِیادِ بنِ أبی سُفیانَ ، وبَرَزَ إلَیهِ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَیرٍ ، فَقالَ لَهُ یَسارٌ : مَن أنتَ ؟ فَانتَسَبَ لَهُ ، فَقالَ: لَستُ أعرِفُکَ ، لِیَخرُج إلَیَّ زُهَیرُ بنُ القَینِ أو حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ . فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَیرٍ : یَابنَ الفاعِلَهِ ، وبِکَ رَغبَهٌ عَن مُبارَزَهِ أحَدٍ مِنَ النّاسِ ؟ ! ثُمَّ شَدَّ عَلَیهِ فَضَرَبَهُ بِسَیفِهِ حَتّی بَرَدَ ، فَإِنَّهُ لَمُشتَغِلٌ بِضَربِهِ إذ شَدَّ عَلَیهِ سالِمٌ مَولی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ، فَصاحوا بِهِ : قَد رَهِقَکَ العَبدُ ، فَلَم یُشعِر حَتّی غَشِیَهُ فَبَدَرَهُ ضَربَهً اتَّقاهَا ابنُ عُمَیرٍ بِکَفِّهِ الیُسری فَأَطارَت أصابِعَ کَفِّهِ ، ثُمَّ شَدَّ عَلَیهِ فَضَرَبِهُ حَتّی قَتَلَهُ ، وأقبَلَ وقَد قَتَلَهُما جَمیعا وهُوَ یَرتَجِزُ ، ویَقولُ : إن تُنکِرونی فَأَنَا ابنُ کَلبِإنِّی امرُؤٌ ذو مِرَّهٍ وعَضبِ ولَستُ بِالخَوّارِ (1) عِندَ النَّکبِ (2)



1- .خار یَخورُ : إذا ضعفت قوّته ووهت (النهایه : ج 2 ص 87 «خور») .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 101 ، إعلام الوری : ج 1 ص 461 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 12 .



الإرشاد :عمر بن سعد ، ندا داد : ای ذُوَید ! پرچمت را نزدیک بیاور . او نیز آورد. سپس عمر ، تیری در چلّه کمانش نهاد و پرتاب نمود و گفت: گواه باشید که من ، نخستین تیر را انداختم . سپس ، دو لشکر به هم تیراندازی کردند و به نبرد تن به تن برخاستند و یَسار ، غلام زیاد بن ابی سفیان ، به میدان در آمد و عبد اللّه بن عُمَیر هم به سوی او بیرون آمد . یَسار گفت: تو کیستی ؟ او خود را معرّفی کرد . امّا یَسار گفت : تو را نمی شناسم . باید زُهَیر بن قَین یا حبیب بن مُظاهر ، به نبرد من بیایند . عبد اللّه بن عُمَیر به او گفت: ای پسر زن بدکاره ! به نبرد با مردم عادی ، رغبتی نداری ؟ سپس بر او یورش بُرد و با شمشیرش ، او را زد تا از پای در آمد. در همان هنگام که به زدن او مشغول بود ، سالم، غلام عبید اللّه بن زیاد ، به او یورش بُرد. بر عبد اللّه بن عُمَیر ، بانگ زدند که : «غلام ، به تو رسید !» ؛ امّا عبد اللّه ، متوجّه نشد تا آن که سالم بر سرش رسید و بی درنگ ، ضربتی به او زد که ابن عُمَیر با کف دست چپش ، خود را از آن حفظ کرد ؛ امّا انگشتان دستش پرید. سپس بر او حمله کرد و او را زد تا کُشته شد . آن گاه ، پیش آمد، در حالی که هر دو را کُشته بود و چنین رَجَز می خواند: اگر مرا نمی شناسید، من پسر کلبممن مردی نیرومند و تیزْزبانم و به گاه سختی ، ناتوان نیستم .






الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :کانَ أوَّلَ مَن قاتَلَ مَولیً لِعُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ یُقالُ لَهُ سالِمٌ ، فَصَلَ مِنَ الصَّفِّ ، فَخَرَجَ إلَیهِ عَبدُ اللّهِ بنُ تَمیمٍ الکَلبِیُّ فَقَتَلَهُ . (1)

مثیر الأحزان :کانَ أوَّلَ مَن قُتِلَ مَولیً لِعُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ اسمُهُ سالِمٌ ، فَصَلَ مِنَ الصَّفِّ ، فَخَرَجَ إلَیهِ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَیرٍ الکَلبِیُّ ، وکانَ طَویلاً بَعیدَ ما بَینَ المَنکِبَینِ ، فَنَظَرَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام وقالَ : إنّی أحسَبُهُ لِلأَقرانِ قَتّالاً ، فَقَتَلَ سالِما . ثُمَّ رَجَعَ وعَطَفَ عَلَیهِ مَولیً لِابنِ زِیادٍ فَصاحَ بِهِ النّاسُ : قَد رَهِقَکَ الرَّجُلُ ، فَانعَطَفَ عَلَیهِ وضَرَبَهُ فَاتَّقی بِیَدِهِ فَقَطَعَها ، وجالَ عَلَیهِ فَقَتَلَهُ ، ورَجَعَ وهُوَ یَقولُ : إن تُنکِرونی فَأَنَا ابنُ کَلبِحَسبی بِبَیتی مِن عُلَیمٍ حَسبی إنِّی امرُؤٌ ذو مِرَّهٍ وعَضبِولَستُ بِالخَوّارِ عِندَ النَّکبِ إنّی زَعیمٌ لَکِ اُمَّ وَهبِبِالطَّعنِ فیهِم صادِقا وَالضَّربِ وفی یَدِهِ سَیفٌ تَلوحُ المَنِیَّهُ فی شَفرَتَیهِ (2) ، فَکانَ ابنُ المُعتَزِّ وَصَفَهُ بِقَولِهِ فی بَیتِهِ : ولی صارِمٌ فیهِ المَنایا کَوامِنُفَما یُنضی (3) إلّا لِسَفکِ دِماءِ تَری فَوقَ مَتنَیهِ الفِرِندَ (4) کَأَنَّهُبَقِیَّهُ غَیمٍ رَقَّ دونَ سَماءِ (5)

3 / 22عَبدُ اللّهِ وعَبدُ الرَّحمنِ الغِفارِیّانِلا یوجد خلاف فی اسمیهما، وإنّما وقع الخلاف فی اسم أبیهما ، فقیل : عبد اللّه وعبد الرحمن ابنا عزره الغفاریان ، (6) وعبد اللّه وعبد الرحمن ابنا قیس بن أبی غرزه ، (7) وعبد اللّه وعبد الرحمن ابنا قیس بن أبی عروه ، (8) وعبد الرحمن وعبد اللّه ابنا عروه ، (9) وعبد اللّه وعبد الرحمن ابنا عروه الحراق الغفاریّان . (10) کانا من أصحاب الإمام الحسین علیه السلام ، (11) جاءا إلی الإمام فی الظروف العسیره للحرب والهجوم الشامل للعدوّ ، وقالا: یا أبا عَبدِ اللّهِ عَلَیکَ السَّلامُ ، حازَنَا العُدُوُّ إلَیکَ ، فَأَحبَبنا أن نُقتَلَ بَینَ یَدَیکَ ، نَمنَعُکَ ونَدفَعُ عَنکَ . قالَ : مَرحبَا بِکُمَا ، ادنُوا مِنّی ، فَدَنَوا مِنهُ ، فَجَعَلا یُقاتِلانِ قَریبا مِنهُ . وقد نُقل رجزٌ لأحد الأخوین. (12) وروی فی مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی (13) قضیّه ذهابهما إلی ساحه القتال کروایه الطبری (14) بشأن الأخوین الجابریّین ، وورد اسماهما فی زیارتی الرجبیّه (15) و الناحیه : السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ وعَبدِ الرَّحمنِ ابنَی عُروَهَ بنِ حَراقٍ الغِفارِیَّینِ . (16) عدّ ابن أعثم والخوارزمی وابن شهرآشوب قرّه بن أبی قرّه الغفاری من شهداء کربلاء ، کما نقلوا رجزاً عنه ، (17) وهذا الرجز شبیه بالرجز الذی نقل عن الغفاریّین ، لذا یحتمل اتّحادهما . (18) وفی الفتوح: ثمّ خرج من بعده (بعد یحیی بن سلیم المازنی) قرّه بن أبی قرّه الغفاری وهو یقول: قَد عَلِمَت حقّاً بَنو غفّارِوخِندفٌ بَعدَ بَنی نَزارِ بِأنّنی اللیثُ لَدی الغُبارِلأضربنَّ مَعشَر الفُجّارِ بکُلِّ عَضبٍ ذَکَرٍ بَتّارِضَربا وحَتفاً عَن بَنی الأخیارِ رَهطِ النَّبِیِّ السّادهِ الأبرارِ ثمّ حمل فقاتل حتّی قتل . (19)



1- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 470 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 302 .
2- .الشَّفره : حدّ السیف (تاج العروس : ج 7 ص 43 «شفر») .
3- .نضا السیف : ای سلّه من غمده (لسان العرب : ج 15 ص 329 «نضا») .
4- .الفِرِند بکسر الفاء والراء : السیف نفسه (تاج العروس : ج 5 ص 163 «فرند») .
5- .مثیر الأحزان : ص 56 .
6- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 442 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 406 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 184 ؛ رجال الطوسی : ص 103 وفیه «عبداللّه و عبدالرحمان ابنا عرزه» وفی نسخه «عروه» .
7- .جمهره النسب : ص 156 وفیه صرّح بأنّهما قتلا مع الحسین علیه السلام وراجع : الإصابه : ج 5 ص 374 فی ترجمه قیس بن أبی غرزه .
8- .الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 121 وفیه «أبی غرزه» بدل «أبی عروه».
9- .راجع: ج12 ص120 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) وفی الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 568 بزیاده «الغفاریان» .
10- .راجع: ج12 ص260 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .
11- .رجال الطوسی : ص 103.
12- .راجع: ح 1733.
13- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 23. وقد غیّر محقق کتاب تسلیه المجالس : ج 2 ص 299 المتن الأصلی للکتاب والذی یشبه عباره الطبری وجعله کمتن الخوارزمی.
14- .راجع : ص 218 (الجابریان).
15- .راجع: ج 12 ص 106 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) .
16- .راجع : ج 12 ص 248 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .
17- .الفتوح : ج 5 ص 106 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 18 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 102 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 24.
18- .اعتبره مؤلف کتاب (أنصار الحسین علیه السلام : ص 106 و ص 119) عثمان بن فروه الغفاری نفسه الذی جاء فی ج12 ص120 ح3278 ، إلّا أنّ البعض ذکروه مستقلاً (قاموس الرجال : ح 8 ص 521).
19- .الفتوح : ج 5 ص 106 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 102 وفیه : «فقتل ثمانیه وستین رجلاً» بدل «ثم حمل فقاتل حتی قتل» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 24.



الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :نخستین کسی که به میدان نبرد آمد ، غلام عبید اللّه بن زیاد به نام سالم بود . او از صف لشکر ، جدا شد و عبد اللّه بن تمیم کَلْبی هم به سوی او بیرون آمد و او را کُشت .

مثیر الأحزان :نخستین کُشته[ ی لشکر ابن سعد ] ، غلام عبید اللّه بن زیاد ، به نام سالم بود که از صف لشکر ، خارج شد و عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبی هم به سوی او بیرون آمد. او قدبلند و چهارشانه بود . حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود : «گمان می کنم که او کُشنده هماوردان باشد» . او سالم را کُشت و باز می گشت که غلام ابن زیاد ، به سوی او حمله آورد که مردم ، [ بر او ] بانگ زدند: «آن مرد ، به تو رسید !» . عبد اللّه ، به سوی او برگشت و او ضربه ای زد که با دستش ، خود را حفظ کرد ؛ امّا [ انگشتان ] دستش قطع شد . سپس بر او یورش بُرد و وی را کُشت و در حال بازگشت ، می گفت : اگر مرا نمی شناسید، من فرزند کَلْبمخاندانم میان عُلَیم ، مرا بس باشند، بس ! من ، مردی نیرومند و تیزْزبانمو به گاه سختی، ناتوان نیستم . من به تو قول می دهم ای اُمّ وَهْب که با نیزه و شمشیر ، بر آنان ، حسابی ضربه بزنم . و در دستش شمشیری بود که مرگ ، از هر دو لبه اش آشکار بود که ابن مُعتز ، آن را در این شعرش توصیف کرده است: و مرا شمشیری است که مرگ ها در آن پنهان استو جز برای ریختن خون ها ، بر کشیده نمی شود . بالایِ هر دو سوی شمشیرش را می بینی کهبه سان باقی مانده ابری سبُک [ و نازک ] ، به آسمان می رود .

3 / 22عبد اللّه و عبد الرحمان غِفاری

در نام این دو ، اختلافی نیست؛ امّا در نسب آنها اختلاف است . نام آنها به صورت های : عبد اللّه و عبد الرحمان ، فرزندان عَزره غِفاری ، عبد اللّه و عبد الرحمان ، فرزندان قیس بن ابی غَرزه ، عبد اللّه و عبد الرحمان ، فرزندان قیس بن ابی عُروه، و عبدالرحمان و عبداللّه ، فرزندان عُروه ، و عبداللّه و عبد الرحمان غِفاری، فرزندان عُروه حَراق ، آمده است . آن دو ، از یاران امام حسین علیه السلام بودند که در شرایط سخت نبرد و هجوم همه جانبه دشمن ، نزد امام علیه السلام آمدند و گفتند : ای ابا عبد اللّه ! سلام بر تو باد ! دشمن ، ما را به تو چسبانده [ و حلقه محاصره را تنگ کرده ] است . ما دوست داریم که پیشِ رویت ، کُشته شویم و از تو محافظت و دفاع کنیم . امام علیه السلام فرمود : «آفرین بر شما ! نزدیک من بیایید» . آن دو ، به امام علیه السلام نزدیک شدند و به نبرد پرداختند . از یکی از این دو برادر ، رَجَزی نقل شده است . در مقتل الحسین خوارزمی ، (1) جریان رفتن این دو به میدان، همانند نقل طبری (2) در باره برادران جابری است . نام این دو ، در زیارت های «ناحیه» و «رجبیّه» ، این چنین آمده است : سلام بر عبد اللّه و عبد الرحمان ، غِفاری دو پسر عروه بن حَراق غِفاری ! ابن اَعثَم ، خوارزمی و ابن شهرآشوب ، قُرّه بن ابی قُرّه غِفاری را از شهدای کربلا شمرده و رَجَزی هم از او نقل کرده اند. این رَجَز ، شبیه رَجَزی است که از دو جوان غِفاری نقل شده است . لذا احتمال یکی بودن آنها ، وجود دارد . (3) در الفتوح می خوانیم : آن گاه ، پس از یحیی بن سُلَیم مازِنی ، قُرّه بن ابی قرّه غِفاری به میدان آمد ، در حالی که می سرود : فرزندان بنی غِفار و بنی خِندِفو نیز بنی نِزار ، بی گمان می دانند که من در گَرد و غبارها ، شیرمو گروه تبهکاران را [ با شمشیر ] می زنم ؛ با تمام شمشیر بُرندهزدنی و کُشتنی در دفاع از نیکوزادگان ؛ آنان که از خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله و سَروران نیکوکارند . آن گاه ، حمله بُرد و جنگید تا کشته شد .



1- .حقّق کتاب تسلیه المجالس ، متن اصلی کتاب را که مشابه عبارت طبری بوده ، تغییر داده و آن را شبیه متن خوارزمی کرده است !
2- .ر . ک : ص 219 (جابریان) .
3- .بعضی ، او را همان عثمان بن فَروه غِفاری دانسته اند ؛ همو که در «زیارت رجبیّه» نیز از او یاد شده است . امّا برخی دیگر ، او را جداگانه ذکر کرده اند .



تاریخ الطبری عن محمّد بن قیس :فَلَمّا رَأی أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام أنَّهُم قَد کُثِروا (1) ، وأنَّهُم لا یَقدِرونَ عَلی أن یَمنَعوا حُسَینا ولا أنفُسَهُم ، تَنافَسُوا فی أن یُقتَلوا بَینَ یَدَیهِ ، فَجاءَهُ عَبدُ اللّهِ وعَبدُ الرَّحمنِ ابنا عَزرَهَ الغِفارِیّانِ ، فَقالا : یا أبا عَبدِ اللّهِ عَلَیکَ السَّلامُ ، حازَنَا العُدُوُّ إلَیکَ ، فَأَحبَبنا أن نُقتَلَ بَینَ یَدَیکَ ، نَمنَعُکَ ونَدفَعُ عَنکَ . قالَ : مَرحبَا بِکُمَا ! ادنُوا مِنّی ، فَدَنَوا مِنهُ ، فَجَعَلا یُقاتِلانِ قَریبا مِنهُ ، وأحَدُهُما یَقولُ : قَد عَلِمَت حَقّا بَنو غِفارِوخِندِفٌ بَعدَ بَنی نِزارِ لَنَضرِبَنَّ مَعشَرَ الفُجّارِبِکُلِّ عَضبٍ (2) صارِمٍ بَتّارِ یا قَومِ ذودوا عَن بَنِی الأَحرارِبِالمَشرَفِیِّ وَالقَنَا الخَطّارِ (3) . (4)



1- .المکثور : المغلوب ، وهو الذی تکاثر علیه الناس فقهروه (النهایه : ج 4 ص 153 «کثر») .
2- .العَضْبُ : السیف القاطع (الصحاح : ج 1 ص 183 «عضب») .
3- .رمح خطّار : ذو اهتزاز ، ورجل خطّار بالرمح : طعّان (الصحاح : ج 2 ص 648 «خطر») .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 442 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 568 نحوه ولیس فیه ذیله من «قد علمت» وفیه «ابنا عروه الغفاریّان» وراجع : مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 23 وبحار الأنوار : ج 45 ص 29 .



تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن قیس : هنگامی که یاران حسین علیه السلام دیدند که در برابر سیل جمعیت [ دشمن ] ، مغلوب می شوند و دیگر نمی توانند نه حسین علیه السلام و نه خود را نگاه دارند، برای شهادت در پیشِ روی حسین علیه السلام ، به رقابت پرداختند . عبد اللّه و عبد الرحمان غِفاری ، دو پسر عَزره ، نزد حسین علیه السلام آمدند و گفتند: ای ابا عبد اللّه ! سلام بر تو باد ! دشمن ، ما را به تو چسبانده [ و حلقه محاصره را تنگ کرده ] است . ما دوست داریم که پیشِ رویت ، کشته شویم و از تو محافظت کرده ، دفاع کنیم . حسین علیه السلام فرمود : «آفرین بر شما ! نزدیک من بیایید». آن دو ، به حسین علیه السلام نزدیک شدند و به نبرد پرداختند . یکی از آن دو برادر می خواند : فرزندان بنی غِفار و بنی خِندِفو نیز بنی نَزار ، بی گمان می دانند که ما گروه تبهکاران را می زنیمبا هر شمشیر شکافنده تیزِ بُرّان . ای قوم من ! از فرزندان آزاده ، دفاع کنیدبا شمشیر مَشرَفی و نیزه جُنبان .



مثیر الأحزان :تَقَدَّمَ عَبدُ اللّهِ وعَبدُ الرَّحمنِ الغِفارِیّانِ ، وأحَدُهُما یَقولُ : قَد عَلِمَت حَقّا بَنو غِفَارِوخِندِفٌ بَعدَ بَنی نِزارِ لَنَضرِبَنَّ مَعشَرَ الفُجّارِبِالمَشرَفِیِّ وَالقَنَا الخَطّارِ فَقاتَلا حَتّی قُتِلا رَحمَهُ اللّهِ عَلَیهِما . (1)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :ثُمَّ خَرَجَ ... عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عُروَهَ ، وَجَعَلَ یَقولُ : قَد عَلِمَت حَقّا بَنو غِفارِوخِندِفٌ بَعدَ بَنی نِزارِ لَأَضرِبَنَّ مَعشَرَ الأَشرارِبِالمَشرَفِیِّ الصّارِمِ البَتّارِ ثُمَّ قاتَلَ حَتّی قُتِلَ . (2)



1- .مثیر الأحزان : ص 58 وراجع : الأمالی للصدوق : ص 224 ح 239 وروضه الواعظین : ص 26 وبحار الأنوار : ج 44 ص 320 .
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 22 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 28 .



مثیر الأحزان :عبد اللّه و عبد الرحمان غِفاری ، پیش آمدند و یکی از آن دو می گفت: بنی غِفار و بنی خِندفو نیز بنی نَزار ، بی گمان می دانند که ما گروه تبهکاران را می زنیمبا شمشیر مَشرَفی و نیزه تیز جُنبان . سپس جنگیدند تا کشته شدند . رحمت خدا بر آن دو باد !

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :سپس عبد الرحمان بن عُروه ، به میدان آمد و آغاز به خواندن این رَجَز کرد : بنی غِفار و بنی خِندِفو نیز بنی نَزار ، بی گمان می دانند که ما گروه بدکاران را می زنیمبا شمشیر مَشرَفی تیز و بُرّان سپس جنگید تا کشته شد.





3 / 23عُمَرُ بنُ خالِدٍ الصَّیداوِیُّ ومَن صَحِبَهُعمر بن خالد الصیداوی (1) والذی ذکر باسم عمرو بن خالد أیضاً ، (2) واسمُ غلامِه سعدٌ ، (3) أو سعیدٌ (4) ، من شهداء کربلاء أیضا . التحق هذان الشخصان مع نافع بن هلال المرادی ومُجِمَّعُ بن عبداللّه بن العائذی بقافله الإمام علیه السلام ، بإرشاد من الطرمّاح بن عدیّ فی طریق الکوفه ، وفی منزل یدعی عذیب الهجانات . (5) واستناداً إلی روایه الطبری هجم عمر بن خالد مع غلامه ، وجابر بن الحارث ، (6) ومجمع بن عبداللّه علی صفوف الأعداء فی یوم عاشوراء وفی بدایه الحرب، فحاصرهم عسکر العدوّ وقطع ارتباطهم بعسکر الإمام علیه السلام ، إلّا أنّهم نجوا من المحاصره بمساعده العبّاس علیه السلام وهم جرحی، ثمّ اقترب منهم العدوّ ثانیه وقتلهم جمیعاً دفعه واحده . (7) لکن استناداً لروایه السیّد ابن طاووس ، (8) قال عمرو بن خالد للإمام علیه السلام فی یوم عاشوراء: جُعِلتُ فِداکَ قَد هَمَمتُ أن ألحَقَ بِأَصحابی ، وکَرِهتُ أن أتَخَلَّفَ فَأَراکَ وَحیدا فَریدا بَینَ أهلِکَ قَتیلاً . فأجابه الإمام : تَقَدَّم فَإِنّا لاحِقونَ بِکَ عَن ساعَهٍ . فأسرع عمرو إلی ساحه القتال ، وحارب حتّی التحق برکب الشهداء . (9) وجاء اسم عمر بن خالد ومولاه فی زیاره الناحیه المقدّسه هکذا : السَّلامُ عَلی عُمَرَ بنِ خالِدٍ الصَّیداوِیِّ ، السَّلامُ عَلی سَعیدٍ مَولاهُ . (10) وقد جاء اسمه فی الزیاره الرجبیّه علی شکل عمرو بن خلف . (11)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 446 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 24 ؛ الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 122 وفیه «الصداءی» بدل «الصیداوی» وراجع : زیاره الناحیه .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 382 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 569 ؛ الملهوف : ص 163 وفی نسخه «عمر» ، مثیر الأحزان : ص 64 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 وفیه «الصداوی» وراجع : زیاره الناحیه بروایه مصباح الزائر : ص 284 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 446 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 382 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 569 ؛ الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 122.
4- .راجع: زیاره الناحیه و زیاره الرجبیه .
5- .راجع : ج 5 ص 256 (القسم السابع / الفصل السابع / إقبال أربعه نفر من الکوفه معهم الطرمّاح بن عدی إلی الإمام علیه السلام ) .
6- .راجع : ص 224 (جناده بن الحارث وابنه عمرو) .
7- .راجع: ح 1736.
8- .لم یرد اسم مولاه فی هذا النقل إلّا أنّه یمکن الجمع بین هذین القولین.
9- .راجع: ح 1737 .
10- .راجع: ج 12 ص 264 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .
11- .راجع : ج 12 ص 120 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر/ زیارته فی أوّل رجب) .



3 / 23عُمَرُ بن خالد صَیداوی و همراهانش

عمر بن خالد صَیداوی ، که با نام عمرو بن خالد نیز از او یاد شده است و غلامش که سعد یا سعید نام داشته ، از دیگر شهیدان حادثه کربلا به شمار می روند . این دو نفر ، همراه نافع بن هلال مرادی و مُجَمِّع عائِذی ، با راه نمایی طِرِمّاح بن عَدی ، در راه کوفه و در منزلی به نام «عُذَیب الهِجانات» ، به قافله امام علیه السلام پیوستند . (1) بر پایه نقل طبری ، وی روز عاشورا و در آغاز جنگ ، همراه با غلام خود و جابر بن حارث (2) و مُجَمِّع بن عبد اللّه ، به صف دشمن ، حمله ور شدند . سپاه دشمن ، آنها را محاصره کردند و ارتباط آنها را با لشکر امام علیه السلام ، قطع نمودند ؛ امّا با یاری عبّاس علیه السلام ، از محاصره خارج شدند ، در حالی که مجروح شده بودند . دشمن ، دوباره به آنها نزدیک شدند و همگی را یک جا کُشتند . لیکن به گزارش سیّد ابن طاووس ، (3) عمرو بن خالد ، روز عاشورا به امام علیه السلام گفت : فدایت گردم ! من تلاش کردم که به یارانم بپیوندم و دوست نداشتم که عقب بیفتم و ببینم که تو یکّه و تنها ، در میان خویشانت ، کُشته افتاده باشی . امام علیه السلام در پاسخ وی فرمود : پیش برو ! ما هم ساعاتی دیگر ، به تو می پیوندیم . عمرو ، به میدان شتافت و آن قدر جنگید تا به صف شهیدان پیوست . در «زیارت ناحیه مقدّسه» ، نام عمر بن خالد و غلامش ، بدین سان آمده است : سلام بر عُمَر بن خالد صَیداوی ! سلام بر سعید ، غلام او ! در «زیارت رجبیّه» ، نام او عمرو بن خلف ، ضبط شده است .



1- .ر. ک : ج 5 ص 257 (بخش هفتم / فصل هفتم / آمدن چهار نفر از کوفه به همراه طرماح بن عدی به سوی امام علیه السلام) .
2- .ر . ک : ص 225 (جناده بن حارث و فرزندش عمرو) .
3- .در این نقل ، نامی از غلام وی نیست البته احتمال جمع بین این دو قول وجود دارد .



تاریخ الطبری عن فضیل بن خدیج الکندی :فَأَمَّا الصَّیداوِیُّ عُمَرُ بنُ خالِدٍ ، وجابِرُ بنُ الحارِثِ السَّلمانِیُّ ، وسَعدٌ مَولی عُمَرَ بنِ خالِدٍ ، ومُجَمِّعُ بنُ عَبدِ اللّهِ العائِذِیُّ ، فَإِنَّهُم قاتَلوا فی أوَّلِ القِتالِ ، فَشَدّوا مُقدِمینَ بِأَسیافِهِم عَلَی النّاسِ ، فَلَمّا وَغَلوا عَطَفَ عَلَیهِمُ النّاسُ فَأَخَذوا یَحوزونَهُم ، وقَطَعوهُم مِن أصحابِهِم غَیرَ بَعیدٍ ، فَحَمَلَ عَلَیهِمُ العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ فَاستَنقَذَهُم ، فَجاؤوا قَد جُرِحوا ، فَلَمّا دَنا مِنهُم عَدُوُّهُم شَدّوا بِأَسیافِهِم فَقاتَلوا فی أوَّلِ الأَمرِ ، حَتّی قُتِلوا فی مَکانٍ واحِدٍ . (1)

الملهوف :ثُمَّ بَرَزَ عَمرُو بنُ خالِدٍ الصَّیداوِیُّ ، فَقال لِلحُسَینِ علیه السلام : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، جُعِلتُ فِداکَ! قَد هَمَمتُ أن ألحَقَ بِأَصحابی ، وکَرِهتُ أن أتَخَلَّفَ فَأَراکَ وَحیدا فَریدا بَینَ أهلِکَ قَتیلاً . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : تَقَدَّم فَإِنّا لاحِقونَ بِکَ عَن ساعَهٍ . فَتَقَدَّمَ فَقاتَلَ حَتّی قُتِلَ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ . (2)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 446 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 569 وفیه «جبّار بن الحارث السلمانی» و«مجمع عبید اللّه العائذی» .
2- .الملهوف : ص 163 ، مثیر الأحزان : ص 64 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 23 ؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 24 وفیه «عمر بن خالد الصیداوی» .



تاریخ الطبری به نقل از فُضَیل بن خدیج کِنْدی : و امّا عمر بن خالد صَیداوی، جابر بن حارث سَلمانی، سعد، غلامِ عمر بن خالد و مُجَمِّع بن عبد اللّه عائِذی ، در آغاز جنگ، به نبرد پرداختند و با شمشیرهایشان ، به سوی لشکر ابن زیاد ، هجوم بُردند . چون آنها به میان لشکر دشمن فرو رفتند ، گِردشان را گرفتند و آنان را محاصره کرده ، از دیگر یارانشان جدا کردند ؛ امّا عبّاس بن علی علیه السلام ، بر دشمن یورش بُرد و نجاتشان داد و آنان ، زخمی و خونین ، [ از حلقه محاصره دشمن ]بیرون آمدند . هنگامی که دشمن به آنها نزدیک شد، با شمشیرهایشان ، حمله کردند و در همان آغاز ، به نبرد پرداختند تا یک جا به شهادت رسیدند .

الملهوف :عمرو بن خالد صَیداوی ، به میدان آمد و خطاب به حسین علیه السلام گفت: ای ابا عبد اللّه ! فدایت شوم ! قصد کرده ام که به یارانم بپیوندم و دوست ندارم که جا بمانم و تو را یکّه و تنها ، میان خاندانت ، کُشته ببینم . حسین علیه السلام به او فرمود : «پیش برو که ما نیز تا ساعتی دیگر به تو می پیوندیم» . او نیز پیش رفت و جنگید تا کُشته شد . خشنودی خداوند، بر او باد!



3 / 24عَمرُو بنُ قَرَظَهَ الأنصارِیُّ (1)عمرو بن قرظه بن کعب الأنصاری ، أبوه أحد أصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله المعروفین، حیث کان مع جیش الإسلام فی حرب أُحد وسائر الحروب ، وقد فُتحت الریّ علی یدیه فی عهد حکم الخلیفه الثانی . (2) کما صاحب الإمام علیّا علیه السلام فی عهد خلافته أیضا . (3) وکان لقرظه ابن آخر اسمه علیّ فی عسکر عمر بن سعد . (4) وقد بعث الإمام عمرو بن قرظه إلی عمر بن سعد أن القنی اللَّیل بین عسکری وعسکرک ، (5) وعندما دارت الحرب قاتل العدوّ باشتیاق، وقد وصف السیّد ابن طاووس قتاله هکذا : قاتَلَ قِتالَ المُشتاقینَ إلَی الجَزاءِ ، وبالَغَ فی خِدمَهِ سُلطانِ السَّماءِ ، حَتّی قَتَلَ جَمعا کَثیرا مِن حِزبِ ابنِ زِیادٍ ، وجَمَعَ بَینَ سَدادٍ وجِهادٍ ، وکانَ لا یَأتی إلَی الحُسَینِ علیه السلام سَهمٌ إلَا اتَّقاهُ بِیَدِهِ ، ولا سَیفٌ إلّا تَلَقّاهُ بِمُهجَتِهِ ، فَلَم یَکُن یَصِلُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام سوءٌ حَتّی اُثخِنَ بِالجِراحِ . وفی آخر لقائه بالإمام علیه السلام قال له وهو مثخن بالجراح: یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أوَفَیتُ ؟ فأجابه الإمام: نَعَم ، أنتَ أمامی فِی الجَنَّهِ ، فَاقرَأ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنِّی السَّلامَ وأعلِمهُ أنّی فِی الأَثَرِ . فقاتل عمرو بن قرظه حتّی استشهد . (6) أمّا الابن الآخر لقرظه، أی علیّ بن قرظه فکان فی النقطه المقابله لعمرو، وحینما رأی أخاه قُتل صرخ : یا حُسَینُ ! یا کَذّابَ ابنَ الکَذّابِ ، أضلَلتَ أخی وغَرَرتَهُ حَتّی قَتَلتَهُ ! فقال الإمام : إنَّ اللّهَ لَم یُضِلَّ أخاکَ ، ولکِنَّهُ هَدی أخاکَ وأضَلَّکَ . فقال علیّ بن قرظه بکلّ وقاحه: قَتَلَنِیَ اللّهُ إن لَم أقتُلکَ أو أموتَ دونَکَ . قال هذه العباره وهجم علی الإمام علیه السلام ، فقطع علیه نافع بن هلال الطریق وضربه بالرمح وصرعه قتیلاً . (7) وجاء فی الزیاره الرجبیّه (8) وزیاره الناحیه المقدّسه : السَّلامُ عَلی عَمرِو بنِ قَرَظَهَ الأَنصارِیِّ . (9)



1- .جمهره أنساب العرب: ص 365 وفیه «عمرو بن قرظه بن کعب بن عمرو بن عامر بن زید مناه بن مالک من طائفه الخزرج» ، وکذا فی نسب معد: ج 1 ص 407 وفیه «قرطه»، أنساب الأشراف: ج 3 ص 399، تاریخ الطبری: ج 5 ص 413 وفیهما «عمرو بن قرظه بن کعب الأنصاری» وفی ص 434 «عمرو بن قرظه بن کعب»، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 565، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 22؛ الملهوف: ص 162 وفی نسخه «قرطه»، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 105، الأمالی للشجری: ج 1 ص 172، الحدائق الوردیّه: ج 1 ص 122 وفیهما «من الأنصار»، مثیر الأحزان: ص 60 وفیه «عمر بن أبی قرظه الأنصاری» وراجع: الزیاره الرجبیه و الزیاره الناحیه وفی روایه «مصباح الزائر»: ص 283 «عمر» بدل «عمرو».
2- .اُسد الغابه : ج 4 ص 380.
3- .الإصابه : ج 5 ص 328 ، اُسد الغابه :ج 4 ص 380 ، الاستیعاب : ج 3 ص 365 وراجع : وقعه صفّین : ص 11.
4- .راجع: ص358 ح 1738.
5- .راجع : ج 5 ص 402 (الفصل الأوّل / لقاء الإمام علیه السلام وابن سعد بین العسکرین) .
6- .راجع: ص 360 ح 1739 .
7- .راجع: ص358 ح 1738 .
8- .راجع: ج 12 ص 120 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) .
9- .راجع : ج 12 ص 260 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .



3 / 24عَمرو بن قَرَظه انصاری

نام او عمرو (1) بن قَرَظه بن کعب انصاری است که پدرش قَرَظه بن کعب ، یکی از یاران نامدار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که در جنگ اُحد و سایر جنگ ها ، همراه سپاه اسلام بود. گفتنی است که ری، در دوران زمامداری خلیفه دوم ، به وسیله قَرظَه بن کعب ، فتح شد. وی در دوران خلافت امام علی علیه السلام نیز با ایشان ، همراهی می کرد . یکی از فرزندان قَرَظه به نام «عمرو» ، در سپاه امام حسین علیه السلام بود و دیگری که «علی» نام داشت ، در سپاه عمر بن سعد! روز عاشورا ، عمرو بن قَرَظه ، به نمایندگی از امام علیه السلام با عمر بن سعد ، گفتگو کرد (2) و هنگام نبرد ، عاشقانه با دشمن جنگید . سیّد ابن طاووس ، نبرد او را چنین توصیف می کند : او به سانِ مشتاقان به پاداش ، جنگید و در خدمت به فرمان روای آسمان (حسین علیه السلام ) ، بسیار کوشید تا این که تعداد فراوانی از گروه ابن زیاد را کُشت و میان درستکاری و جهاد ، جمع کرد . تیری به سوی امام حسین علیه السلام نمی آمد ، جز این که او دستش را جلوی آن می گرفت ، و شمشیری کشیده نمی شد ، مگر این که با قلبش ، با آن رویارویی می کرد ، و هیچ بدی ای به حسین علیه السلام نمی رسید ، تا آن گاه که او با پذیرش زخم هایی ، زمینگیر شد . او در آخرین دیدارش با امام علیه السلام ، در حالی که به شدّتْ زخمی شده بود ، به ایشان گفت : [ به پیمانم ] وفا کردم ؟ امام علیه السلام پاسخ داد : آری . تو در بهشت ، پیشِ روی من هستی . به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، از جانب من ، سلام برسان و به ایشان بگو که من هم در پی [ تو ] می آیم . سپس عمرو بن قَرظَه ، جنگید تا به شهادت رسید . امّا فرزند دیگر قَرَظه ، یعنی علی بن قَرَظه که نقطه مقابل عمرو بود ، وقتی دید که برادرش کشته شد ، فریاد زد : ای حسین ! ای دروغگو ، پسر دروغگو ! برادرم را گم راه ساختی و فریفتی تا این که او را به کُشتن دادی . امام علیه السلام فرمود : خداوند ، برادرت را گم راه نکرد ؛ بلکه برادرت را هدایت ساخت و تو را گم راه کرد . علی بن قَرَظه ، در نهایت بی شرمی گفت : خدا مرا بکُشد ، اگر تو را نکُشم یا در راه [ کشتن ] تو نمیرم ! این جمله را گفت و به امام علیه السلام ، حمله ور شد که نافِع بن هِلال ، راه را بر او بست و با نیزه ، او را نقشِ بر زمین کرد . در زیارت های «رجبیّه» و «ناحیه مقدّسه» آمده : سلام بر عمرو بن قَرَظه انصاری !



1- .در جمهره أنساب العرب ، «عمرو بن قرظه بن کعب بن عمرو بن عامر بن زید مناه بن مالک ، از طایفه خزرج» آمده و همین طور در برخی نقل ها ، «عمر» به جای «عمرو» است .
2- .ر. ک: ج 5 ص 403 (فصل یکم / دیدار امام علیه السلام و ابن سعد میان دو لشکر).


تاریخ الطبری عن أبی مخنف عن عبد الرحمن بن جندب :خَرَجَ عَمرُو بنُ قَرَظَهَ الأَنصارِیُّ یُقاتِلُ دونَ حُسَینٍ علیه السلام ، وهُوَ یَقولُ : قَد عَلِمَت کَتیبَهُ الأَنصارِأنّی سَأَحمی حَوزَهَ الذِّمارِ (1) ضَربَ غُلامٍ غَیرِ نِکسٍ (2) شاریدونَ حُسَینٍ مُهجَتی وداری قالَ أبو مِخنَفٍ عِن ثابِتِ بنِ هُبَیرَهَ : فَقُتِلَ عَمرُو بنُ قَرَظَهَ بنِ کَعبٍ وکانَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام ، وکانَ عَلِیٌّ أخوهُ مَعَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَنادی عَلِیُّ بنُ قَرَظَهَ (3) : یا حُسَینُ ، یا کَذّابَ ابنَ الکَذّابِ ، أضلَلتَ أخی وغَرَرتَهُ حَتّی قَتَلتَهُ . قالَ : إنَّ اللّهَ لَم یُضِلَّ أخاکَ ولکِنَّهُ هَدی أخاکَ وأضَلَّکَ . قالَ : قَتَلَنِیَ اللّهُ إن لَم أقتُلکَ أو أموتَ دونَکَ . فَحَمَلَ عَلَیهِ ، فَاعتَرَضَهُ نافِعُ بنُ هِلالٍ المُرادِیُّ فَطَعَنَهُ فَصَرَعَهُ ، فَحَمَلَهُ أصحابُهُ فَاستَنقَذوهُ ، فَدُووِیَ بَعدُ فَبَرَأَ . (4)



1- .الذِّمار : ما لزمک حفظه ممّا وراءک وتعلّق بک (النهایه : ج 2 ص 167 «ذمر») .
2- .النِّکس : الرجل الضعیف (النهایه : ج 5 ص 116 «نکس») .
3- .فی المصدر : «قریظه» ، وهو تصحیف .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 434 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 399 وفیه «الزبیر بن قرظه بن کعب» بدل «علیّ بن قریظه» ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 565 ولیس فیه من «قد علمت» إلی «وداری» وکلاهما نحوه ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 22 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 105 ولیس فیهما ذیله من «قال أبو مخنف ...» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 22 .



تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : عبد الرحمان بن جُندب ، برایم نقل کرده است : عمرو بن قَرَظه انصاری ، به میدان آمد و در دفاع از حسین علیه السلام جنگید ، در حالی که می خواند : بی گمان ، جنگاوران انصار ، می دانندکه من از حریم خود ، حمایت می کنم . به سانِ جوانی که نمی گُریزد ، شمشیر می زنمو خون و خانه ام را در راه حسین علیه السلام ، می دهم. همچنین ، ثابت بن هُبَیره ، برایم نقل کرد که : عمرو بن قَرَظه بن کعب که همراه حسین علیه السلام بود ، کُشته شد و برادرش علی (1) که با عمر بن سعد بود ، فریاد کشید : ای حسین، ای دروغگو، پسر دروغگو ! برادرم را گم راه کردی و فریفتی تا آن که او را کُشتی . حسین علیه السلام پاسخ داد : «خداوند ، برادرت را گم راه نکرد ؛ بلکه برادرت را هدایت نمود و تو را گم راه ساخت» . علی گفت: خدا مرا بکُشد ، اگر تو را نکُشم یا کُشته نشوم . آن گاه ، به حسین علیه السلام حمله بُرد ؛ امّا نافِع بن هِلال مرادی ، راه را بر او گرفت و ضربه ای به او زد و بر زمینش انداخت . یارانش او را بُردند و نجاتش دادند . بعدها ، مداوا شد و بهبود یافت.



1- .در أنساب الأشراف: «زبیر» به جای «علی» آمده است.



الملهوف :خَرَجَ عَمرُو بنُ قَرَظَهَ الأَنصارِیُّ فَاستَأذَنَ الحُسَینَ علیه السلام فَأَذِنَ لَهُ ، فَقاتَلَ قِتالَ المُشتاقینَ إلَی الجَزاءِ ، وبالَغَ فی خِدمَهِ سُلطانِ السَّماءِ ، حَتّی قَتَلَ جَمعا کَثیرا مِن حِزبِ ابنِ زِیادٍ ، وجَمَعَ بَینَ سَدادٍ وجِهادٍ ، وکانَ لا یَأتی إلَی الحُسَین علیه السلام سَهمٌ إلَا اتَّقاهُ بِیَدِهِ ، ولا سَیفٌ إلّا تَلَقّاهُ بِمُهجَتِهِ ، فَلَم یَکُن یَصِلُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام سوءٌ حَتّی اُثخِنَ بِالجِراحِ ، فَالتَفَتَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام وقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ أوَفَیتُ ؟ قالَ : نَعَم ، أنتَ أمامی فِی الجَنَّهِ ، فَاقرَأ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنِّی السَّلامَ وأعلِمهُ أنّی فِی الأَثَرِ ، فَقاتَلَ حَتّی قُتِلَ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ . (1)

مثیر الأحزان :قاتَلَ عُمَرُ بنُ أبی قَرَظَهَ الأَنصارِیُّ دونَ الحُسَینِ علیه السلام ، وهُوَ یَقولُ : قَد عَلِمَت کَتیبَهُ الأَنصارِأن سوفَ أحمی حَوزَهَ الذِّمارِ ضَربَ غُلامٍ لَیسَ بِالفَرّارِدونَ حُسَینٍ مُهجَتی وداری قَولُهُ : «وداری» أشارَ إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ لَمَّا التَمَسَ مِنهُ الحُسَینُ علیه السلام المُهادَنَهَ (2) قالَ : تُهدَمُ داری . فَقاتَلَ قِتالَ الرَّجُلِ الباسِلِ ، وصَبَرَ عَلَی الخَطبِ الهائِلِ ، وکانَ یَلتَقِی السِّهامَ بِمُهجَتِهِ ، فَلَم یَصِل إلَی الحُسَینِ علیه السلام سوءٌ ، حَتّی اُثخِنَ بِالجِراحِ ، فَقالَ لَهُ : أوَفَیتُ ؟ قالَ : نَعَم ، أنتَ أمامی فِی الجَنَّهِ ، فَاقرَأ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله [السَّلامَ] (3) وأعلِمهُ أنّی فِی الأَثَرِ ، فَقُتِلَ . (4)



1- .الملهوف : ص 162 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 22 .
2- .فی المصدر : «المهانده» وهو تصحیف .
3- .أضفناها لاقتضاء السیاق لها .
4- .مثیر الأحزان : ص 60 .



الملهوف :عمرو بن قَرَظه انصاری ، بیرون آمد و از حسین علیه السلام ، اجازه میدان رفتن گرفت و امام علیه السلام ، اجازه داد. او به سان مشتاقان به پاداش ، جنگید و در خدمت به فرمان روای آسمان ، بس کوشید تا این که تعداد فراوانی از گروه ابن زیاد را کُشت و میان درستکاری و جهاد ، جمع کرد . تیری به سوی حسین علیه السلام نمی آمد، جز آن که دستش را جلو آن می گرفت ، و شمشیری کشیده نمی شد ، جز آن که با قلبش ، با آن ، رویارویی می کرد و هیچ آسیبی به حسین علیه السلام نرسید، تا آن گاه که او بر اثر زخم هایی زمینگیر شد . او به حسین علیه السلام رو کرد و گفت: ای فرزند پیامبر خدا ! آیا [ به پیمانم ] وفا کردم ؟ امام علیه السلام فرمود : «آری ، تو در بهشت ، پیشِ روی من هستی . سلامِ مرا به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برسان و به او بگو که : من ، در پی [ تو ]می آیم» . سپس جنگید تا کشته شد. خشنودی خدا، بر او باد !

مثیر الأحزان :عمر بن ابی قَرَظه انصاری ، در دفاع از حسین علیه السلام می جنگید، در حالی که می گفت: بی گمان ، جنگاوران انصار ، می دانندکه من ، از حریم خود ، حمایت می کنم به سان جوانی که نمی گُریزد ، شمشیر می زنمخون و خانه ام را در راه حسین علیه السلام می دهم . سخن او «خانه ام» ، به عمر بن سعد ، اشاره دارد که چون حسین علیه السلام از او درخواست آتش بس کرد، گفت: ابن زیاد ، خانه ام را خراب می کند . او همانند مردانِ دلاور ، جنگید و بر حوادث هولناک ، شکیب ورزید و در برابر تیرها، سینه خود را سپر کرد و هیچ آسیبی به حسین علیه السلام نرسید تا آن که بر اثر زخم هایی که خورده بود ، زمینگیر شد و به حسین علیه السلام گفت : آیا [ به پیمانم ]وفا کردم ؟ حسین علیه السلام فرمود: «آری . تو در بهشت ، پیشِ روی من هستی . به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، سلام [ مرا ] برسان و به ایشان بگو که من در پی [ تو ] می آیم ». سپس ، وی به شهادت رسید .



3 / 25مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَمسلم بن عوسجه الأسدیّ (1) ، کنیته أبو حجل (2) ، کان رجلاً شجاعاً عابداً ، (3) وأحد أبرز أصحاب الإمام الحسین علیه السلام فی واقعه کربلاء . شارک مسلم فی حرب آذربایجان فی صدر الإسلام مشارکهً فاعله (4) ، واعتبره البعضُ من أصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، (5) إلّا أنّنا لم نعثر علی دلیلٍ معتمد لهذا الإدّعاء . وکان له نشاط ملفت للنظر فی نهضه الکوفه والتعاون مع مسلم بن عقیل علیه السلام ، (6) لکنّه انخدع من قبل معقل مولی ابن زیاد فی قضیّه البحث عن محلّ اختفاء مسلم . (7) وبناء علی هذا وبواسطه نفوذ معقل فی تنظیمات النهضه ، کان ابن زیاد یطّلع علی الأعمال التی کان مسلم ینوی القیام بها، ولذا یمکن القول بأنّ هذا الخطأ لم یکن بلا تأثیر فی فشل نهضه الکوفه، إلّا أنّه کان أحد قاده قوات مسلم فی الهجوم علی قصر ابن زیاد (8) . وبعد الهزیمه التی لحقت بثوره الکوفه لحق بالإمام الحسین علیه السلام فی کربلاء ، وفی کربلاء صار یخدم الإمام علیه السلام بعشق ، ویدلّ کلامه لیله عاشوراء حینما أذن الإمام علیه السلام لأصحابه بالإنفصال عنه، علی رسوخ إیمانه وحبّه العمیق لأهل البیت علیهم السلام . (9) وهو أوّل شهید التحق برکب الشهداء . (10) وفی اللحظات الأخیره من حیاته کانت وصیّته الوحیده لصدیقه الحمیم حبیب هی : اُوصیک بهذا وأشار بیده إلی الحسین علیه السلام فقاتلْ دونه . (11) ورد اسمه فی الزیاره الرجبیّه . (12) وتمّ خطابه فی زیاره الناحیه المقدّسه بما یلی : السَّلامُ عَلی مُسلِمِ بنِ عَوسَجَهَ الأَسَدِیِّ ، القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذَنِ لَهُ فِی الاِنصرافِ : «أنَحنُ نُخَلّی عَنکَ ؟ وبِمَ نَعتَذِرُ عِندَ اللّهِ مِن أداءِ حَقِّکَ ؟ لا وَاللّهِ حَتّی أکسِرَ فی صُدورِهِم رُمحی هذا ، وأضرِبَهُم بِسَیفی ما ثَبَتَ قائِمُهُ فی یَدی ، ولا اُفارِقُکَ ، ولَو لَم یَکُن مَعی سِلاحٌ اُقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَهِ ، ولَم اُفارِقکَ حَتّی أموتَ مَعَکَ» . وکُنتَ أوَّلَ مَن شَری (13) نَفسَهُ ، وأوَّلَ شَهیدٍ من شهداء اللّهِ قَضی نَحبَهُ ، فَفُزتَ ورَبِّ الکَعبَهِ ، شَکَرَ اللّهُ استِقدامَکَ ومُواساتَکَ إمامَکَ ، إذ مَشی إلَیکَ وأنتَ صَریعٌ ، فَقالَ : «یَرحَمُکَ اللّهُ یا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَهَ» ، وقَرَأَ : «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» (14) ، لَعَنَ اللّهُ المُشتَرِکینَ فی قَتلِکَ : عَبدَ اللّهِ الضِّبابِیَّ ، وعَبدَ اللّهِ بنَ خُشکارَهَ البَجَلِیَّ . 15

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 362 ، أنساب الأشراف : ج 11 ص 181 ، جمهره النسب : ص 180 وفیه «فولد ثعلبه : عوسجه الذی قتل مع الحسین بن علی علیه السلام » ویبدو أنّه خطأ ؛ رجال الطوسی : ص 105 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 121 .
2- .تاج العروس : ج 14 ص 99 .
3- .راجع : ج 4 ص 178 (القسم السابع / الفصل الرابع / بث العیون والأموال لمعرفه مکان مسلم) .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 436.
5- .تنقیح المقال : ج 3 ص 214 ، نقل هذا الموضوع عن العسقلانی وابن سعد ، إلّا أننا لم نعثر علیه فی مصادره .
6- .راجع : ج 4 ص 72 (القسم السابع / الفصل الرابع / قدوم مسلم الکوفه وبیعه أهلها له ) .
7- .راجع : ج 4 ص 208 (القسم السابع / الفصل الرابع / دعوه مسلم قوّاته والحرکه نحو القصر) و ص 216 (الفصل الرابع / الحرب بین مسلم وقوات ابن زیاد وجرح مسلم) .
8- .راجع : ص 20 (الفصل الأوّل / جواب أهل بیته وأصحابه) و ص 58 (التأهّب للحرب) و ص 72 (الترحاب بالشهاده) .
9- .راجع: ص 370 ح 1744 .
10- .راجع: ص 368 ح 1742.
11- .راجع : ج 12 ص 118 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) .
12- .شریت : بمعنی بعت (مفردات ألفاظ القرآن : ص 453 «شری») .
13- .الأحزاب : 23 .
14- .راجع: ج 12 ص 256 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .


3 / 25مُسلم بن عَوسَجه

مسلم بن عَوسَجه اسدی ، کنیه اش ابو حَجْل و مردی شجاع و عابد (1) و یکی از برجسته ترین یاران امام حسین علیه السلام در ماجرای کربلا بوده است . مسلم ، در جنگ آذربایجان در صدر اسلام ، حضوری فعّال داشته است و برخی ، وی را از یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دانسته اند ؛ (2) ولی دلیل معتبری بر این مدّعا نیافتیم . وی در نهضت کوفه و همکاری با مسلم بن عقیل ، فعّالیت چشمگیری داشت ؛ (3) لیکن در ماجرای جستجو برای یافتن مخفیگاه مسلم ، فریب مَعقِل ، غلام ابن زیاد را خورد (4) و بدین سان ، با نفوذ مَعقِل در تشکیلات نهضت ، ابن زیاد در جریان اقداماتی که مسلم بن عقیل می خواست انجام دهد ، قرار گرفت . لذا می توان گفت که این اشتباه ، در شکست نهضت کوفه ، بی تأثیر نبود ؛ امّا در جریان حمله نظامی به قصر ابن زیاد ، یکی از فرماندهان گروهِ حمله کننده بود. (5) او پس از شکست نهضت کوفه ، خود را در کربلا به امام حسین علیه السلام رساند و عاشقانه در خدمت امام علیه السلام بود . سخنان وی در شب عاشورا ، هنگامی که امام حسین علیه السلام به یاران خویش ، اجازه جدا شدن از خود را داد ، حاکی از استواری ایمان و نهایت عشق و ارادت او به اهل بیت علیهم السلام است . (6) مسلم بن عَوسَجه ، نخستین شهید از خیل شهدای کربلاست . او در لحظات آخر زندگی ، تنها وصیّتش به دوست صمیمی خود ، حبیب ، این بود : سفارشِ این [حسین] را به تو می کنم . پس برایش بجنگ [و جان بده] . نام او در «زیارت رجبیّه» آمده است . در «زیارت ناحیه مقدّسه» نیز خطاب به او آمده : سلام بر مُسلم بن عَوسَجه اسدی ؛ آن که چون حسین علیه السلام به او اجازه بازگشت داد ، گفت : «آیا تو را رها کنیم ؟ آن گاه ، در پیشگاه خدا ، چه عذری برای ادا نکردن حقّ تو خواهیم داشت ؟ ! به خدا سوگند ، نه ؛ تا آن که این نیزه ام را در سینه های آنان بشکنم و تا قبضه این شمشیر در دستم است ، آنان را با آن می زنم و از تو جدا نمی شوم ؛ و اگر سلاحی نداشتم تا با آنان بجنگم ، سنگ به آنان پرتاب می کنم و از تو جدا نمی شوم تا با تو بمیرم» . تو ، نخستین کسی بودی که جان خود را تقدیم کرد ، و نخستین شهیدی بودی که به دیدار خدا رسید و پیمانه عمرش به پایان رسید . سوگند به پرورگار کعبه ، رستگار شدی ! خداوند ، قرار گرفتن تو پیش رویِ امامت و از خودگذشتگی ات را ، سپاس گُزارد ، آن گاه که حسین علیه السلام به سوی تو که بر زمین افتاده بودی ، آمد و فرمود : «ای مُسلم بن عَوسَجه ! خدایت رحمت کند ! » و تلاوت کرد : « « برخی از آنان ، پیمان خویش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسیدند ] ؛ و برخی ، چشم به راه [ شهادت ] نشسته اند و هرگز تغییر و تبدیلی [در پیمان خود] نداده اند » » . خداوند ، همدستان در کشتن تو : عبد اللّه ضَبابی و عبد اللّه بن خُشکاره بَجَلی را لعنت کند !

.

1- .ر . ک : ج 4 ص 179 (بخش هفتم / فصل چهارم / فرستادن مال و جاسوس برای شناسایی محلّ مسلم) .
2- .مؤلف تنقیح المقال این مطلب را از عسقلانی و ابن سعد نقل می کند ، ولی در منابع ، یافت نشد .
3- .ر. ک : ج 4 ص 73 (بخش هفتم / فصل چهارم / وارد شدن مسلم به کوفه و بیعت کوفیان با او) .
4- .ر . ک : ج 4 ص 179 (بخش هفتم / فصل چهارم / فرستادن مال و جاسوس برای شناسایی محل مسلم) .
5- .ر . ک : ج 4 ص 209 (بخش هفتم / فصل چهارم / دعوت مسلم از نیروهایش و حرکت به سوی قصر) و ص 217 (فصل چهارم / نبرد میان مسلم و نیروهای ابن زیاد و زخمی شدن مسلم) .
6- .ر . ک : ص 21 (فصل یکم / پاسخ خانواده و یاران امام علیه السلام ) و ص 59 (آماده شدن برای نبرد) و ص 73 (استقبال از شهادت با روی باز) .

تاریخ الطبری عن الزبیدی :إنَّ عَمرَو بنَ الحَجّاجِ حَمَلَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام فی مَیمَنَهِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ مِن نَحوِ الفُراتِ فَاضطَرَبوا ساعَهً ، فَصُرِعَ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَ الأَسَدِیُّ أوَّلَ أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام ، ثُمَّ انصَرَفَ عَمرُو بنُ الحَجّاجَ وأصحابُهُ وَارتَفَعَتِ الغَبَرَهُ فَإِذا هُم بِهِ صَریعٌ ، فَمَشی إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِهِ رَمَقٌ ، فَقالَ : رَحِمَکَ رَبُّکَ یا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَهَ «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» (1) . ودَنا مِنهُ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ ، فَقالَ : عَزَّ عَلَیَّ مَصرَعُکَ یا مُسلِمُ ، أبشِر بِالجَنَّهِ . فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ قَولاً ضَعیفا : بَشَّرَکَ اللّهُ بِخَیرٍ . فَقالَ لَهُ حَبیبٌ : لَولا أنّی أعلَمُ أنّی فی أثَرِکَ لاحِقٌ بِکَ مِن ساعَتی هذِهِ ، لَأَحبَبتُ أن توصِیَنی بِکُلِّ ما أهَمَّکَ ، حَتّی أحفَظَکَ فی کُلِّ ذلِکَ بِما أنتَ أهلٌ لَهُ فِی القَرابَهِ وَالدّینِ . قالَ : بَل أنَا اُوصیکَ بِهذا رَحِمَکَ اللّهُ وأهوی بِیَدِهِ إلَی الحُسَینِ علیه السلام أن تَموتَ دونَهُ ، قالَ : أفعَلُ ورَبِّ الکَعبَهِ . قالَ : فَما کانَ بِأَسرَعَ مِن أن ماتَ فی أیدیهِم ، وصاحَت جارِیَهٌ لَهُ فَقالَت : یَابنَ عَوسَجَتاه ، یا سَیِّداه ! فَتَنادی أصحابُ عَمرِو بنِ الحَجّاجِ : قَتَلنا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَهَ الأَسَدِیَّ . فَقالَ شَبَثٌ لِبَعضِ مَن حَولَهُ مِن أصحابِهِ : ثَکِلَتکُم اُمَّهاتُکُم ، إنَّما تَقتُلونَ أنفُسَکُم بِأَیدیکُم وتُذَلِّلونَ أنفُسَکُم لِغَیرِکُم ، تَفرَحونَ أن یُقتَلَ مِثلُ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَهَ ! أما وَالَّذی أسلَمتُ لَهُ ، لَرُبَّ مَوقِفٍ لَهُ قَد رَأَیتُهُ فِی المُسلِمینَ کَریمٍ ، لَقَد رَأَیتُهُ یَومَ سَلَقِ أذربیجانَ قَتَلَ سِتَّهً مِنَ المُشرِکینَ قَبلَ تَتامِّ خُیولِ المُسلِمینَ ، أفَیُقتَلُ مِنکُم مِثلُهُ وتَفرَحونَ ؟! قالَ : وکانَ الَّذی قَتَلَ مُسلِمَ بنَ عَوسَجَهَ مُسلِمُ بنُ عَبدِ اللّهِ الضِّبابِیُّ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبی خُشکارَهَ البَجَلِیُّ . (2)



1- .الأحزاب : 23 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 435 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 565 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 15 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 103 ولیس فیه ذیله من «حتّی أحفظک» وکلّها نحوه ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 وفیه «مسلم بن عوسجه السعدی من بنی سعد بن ثعلبه ، قتله مسلم بن عبد اللّه وعبید اللّه بن أبی خشکاره» فقط ، بحار الأنوار : ج 45 ص 19 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 400 .



تاریخ الطبری به نقل از زُبیدی : عمرو بن حَجّاج ، در جناح راست سپاه عمر بن سعد ، از کناره فرات به حسین علیه السلام حمله بُرد و لشکر حسین علیه السلام ، ساعتی به هم ریخت و مسلم بن عَوسَجه اسدی، نخستین یار حسین علیه السلام بود که بر زمین افتاد . سپس ، عمرو بن حَجّاج و یارانش ، باز گشتند . غبار که برطرف شد ، دیدند که مسلم ، بر زمین افتاده است. حسین علیه السلام به سوی او رفت . هنوز نیمه جانی داشت . حسین علیه السلام [ به او ] فرمود : «ای مسلم بن عَوسَجه! خدایت رحمت کند ! «برخی از آنان ، پیمان خویش را به انجام رساند [ و به شهادت رسیدند ] ؛ و برخی ، چشم به راه [ شهادت ] نشسته اند و هرگز تغییر و تبدیلی [ در پیمان خود ] نداده اند» » . حبیب بن مُظاهر ، به او نزدیک شد و گفت: ای مُسلم ! مرگت بر من گران است ؛ امّا تو را به بهشت ، بشارت باد ! مسلم ، با صدای ضعیفی به او گفت: خداوند ، به تو بشارت خیر دهد ! حبیب به او گفت: اگر نبود که می دانم تا ساعتی دیگر، خود به تو می پیوندم ، دوست داشتم که به هر چه برایت اهمّیت داشت، وصیّت می کردی تا به خاطر خویشاوندی و همکیشی ، آنها را برایت به انجام می رساندم . مسلم گفت: من ، به تو خدا رحمتت کند ، سفارش این را می کنم (و با دستش به حسین علیه السلام اشاره کرد) که جانت را در دفاع از او بگذاری . حبیب گفت: به خدای کعبه سوگند، چنین می کنم ! مسلم ، خیلی زود ، در دستان یاران حسین علیه السلام جان داد . دخترش فریاد کشید و گفت: وای ، ای پسر عوسجه ! وای ، سَرور من ! یاران عمرو بن حَجّاج ، ندا دادند : مسلم بن عَوسَجه اسدی را کُشتیم ! شَبَث ، به برخی از اطرافیانش گفت: مادرهایتان به عزایتان بنشینند ! خودتان را با دست خودتان می کُشید و خود را زیردست دیگران قرار داده ، خوش حالی می کنید که مانند مسلم بن عَوسَجه را کُشته اید ؟! بدانید که سوگند به آن که برایش اسلام آورده ام ، بسی عزّت ها از او در میان مسلمانان دیده ام . او را در فتح جِبال آذربایجان دیدم که شش تن از مشرکان را کُشت، پیش از آن که سواران مسلمان برسند . آیا مانند اویی از شما کُشته می شود و شادی می کنید ؟! و کسانی که مسلم بن عَوسَجه را کُشتند ، مسلم بن عبد اللّه ضَبابی و عبد الرحمان بن ابی خُشکاره بَجَلی بودند .



الملهوف :خَرَجَ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَ ، فَبالَغَ فی قِتالِ الأَعداءِ وصَبَرَ عَلی أهوالِ البَلاءِ ، حَتّی سَقَطَ إلَی الأَرضِ وبِهِ رَمَقٌ ، فَمَشی إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام ومَعَهُ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : رَحِمَکَ اللّهُ یا مُسلِمُ «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» ودَنا مِنهُ حَبیبٌ فَقالَ : عَزَّ وَاللّهِ عَلَیَّ مَصرَعُکَ یا مُسلِمُ ، أبشِر بِالجَنَّهِ . فَقالَ لَهُ بِصَوتٍ ضَعیفٍ : بَشَّرَکَ اللّهُ بِخَیرٍ ، ثُمَّ قالَ لَهُ حَبیبٌ : لَولا أنَّنی أعلَمُ أنّی فِی الأَثَرِ لَأَحبَبتُ أن توصِیَ إلَیَّ بِکُلِّ ما أهَمَّکَ . فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ : فَإِنّی اُوصیکَ بِهذا وأشارَ بِیَدِهِ إلَی الحُسَینِ علیه السلام فَقاتِل دونَهُ حَتّی تَموتَ . فَقالَ لَهُ حَبیبٌ : لَأُنعِمَنَّکَ عَینا ، ثُمَّ ماتَ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ . (1)



1- .الملهوف : ص 161 ، مثیر الأحزان : ص 63 ؛ البدایه والنهایه : ج 8 ص 182 عن أبی مخنف وکلاهما نحوه .



الملهوف :مسلم بن عوسَجَه ، به میدان آمد و در جنگ با دشمن ، با تمام توان کوشید و بر بلاهای هولناک ، شکیب ورزید تا به زمین افتاد . هنوز نیمه جانی داشت که حسین علیه السلام به سوی او آمد و حبیب بن مُظاهر نیز با او بود . حسین علیه السلام به او فرمود : «ای مُسلم ! خدا رحمتت کند ! «برخی از آنان ، پیمان خویش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسیدند ] ؛ و برخی ، چشم به راه [ شهادت ]نشسته اند و هرگز ، تغییر و تبدیلی [ در پیمان خود ] نداده اند» » . حبیب نیز به او نزدیک شد و گفت: به خدا سوگند، جان دادنت بر من گران است ای مسلم ؛ امّا تو را به بهشت ، بشارت باد ! مسلم ، با صدایی ضعیف به او گفت: خدا به تو بشارت خیر دهد ! سپس حبیب به او گفت: اگر نبود که می دانم در پیِ تو خواهم آمد، دوست داشتم که هر چه که تو را اندیشناک کرده ، به من وصیّت کنی . مسلم به او گفت: من به تو سفارش این را می کنم (و با دستش به حسین علیه السلام اشاره کرد) . جانت را در دفاع از او بگذار. حبیب به او گفت: حتما و بر روی چشم ! آن گاه ، مسلم ، جان داد . خشنودی خداوند، بر او باد !



المناقب لابن شهرآشوب :بَرَزَ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَ مُرتَجِزا : إن تَسأَلوا عَنّی فَإِنّی ذو لِبَدٍمِن فَرعِ قَومٍ فی ذَری بَنی أسَدٍ فَمَن بَغانا حایِدٌ عَنِ الرَّشَدِوکافِرٌ بِدینِ جَبّارٍ صَمَدٍ فَقاتَلَ حَتّی قَتَلَهُ مُسلِمٌ الضِّبابِیُّ وعَبدُ الرَّحمنِ البَجَلِیُّ . (1)

جواهر المطالب :حَمَلَ ابنُ سَعدٍ وحَمَلَ النّاسُ مِن کُلِّ جانِبٍ ، فَکانَ أوَّلَ مَن قُتِلَ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَ رَحِمَهُ اللّهُ ، وحَمَلَ الشِّمرُ لَعَنَهُ اللّهُ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وحَمَلوا مَعَهُ مِن کُلِّ جانِبٍ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ . وقاتَلَ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام قتِالاً شَدیدا ، لَم یَحمِلوا عَلی ناحِیَهٍ إلّا کَشَفوها ، فَرَشَقَهُم أصحابُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ بِالنَّبلِ فَعَقَروا عامَّهَ خُیولِهِم فَصاروا رَجّالَهً کُلُّهُم ، ودَخَلَ الأَعداءُ إلی بُیوتِهِم فَأَحرَقوها بِالنّارِ . (2)

3 / 26نافِعُ بنُ هِلالٍکان نافع بن هلال ، (3) الذی ذکر فی المصادر التاریخیه بألقاب : الجملیّ ، (4) والبجلیّ ، (5) والمرادیّ ، (6) والبجلیّ المرادیّ ، (7) من أصحاب الإمام علیّ علیه السلام ، (8) وأحد أنشط أصحاب الإمام الحسین علیه السلام (9) فی معرکه کربلاء. جدیر بالذکر أنّ شخصاً آخر کان فی معرکه کربلاء یدعی هلال بن نافع ، وکان ضمن عسکر عمر بن سعد ومن رواه معرکه کربلاء ، (10) وقد یحدث الإشتباه بینه وبین نافع بن هلال أحیاناً . (11) کان أحد الأفراد الأربعه الذین التحقوا بالإمام علیه السلام فی طریق الکوفه فی منزل یدعی «عذیب الهجانات» . (12) وحینما ألقی الإمام خطبته المعروفه مخاطباً فیها أصحابه، حیث قال فی آخر الخطبه : فإِنّی لا أری المَوتَ إلّا شَهادَهً ، ولا الحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما . نهض نافع من بعد زهیر بن القین وقال: وَاللّهِ ما کَرِهنا لِقاءَ رَبِّنا ، وإنّا عَلی نِیّاتِنا وبَصائِرِنا ، نُوالی مَن والاکَ ونُعادی مَن عاداکَ . (13) کان لنافع بن هلال دور مهمّ فی إیصال الماء لأهل بیت الإمام علیه السلام ، وکان صاحبَ اللواء فی جماعه تولّوا مهمّه تهیئه الماء فی لیلهٍ من لیالی عاشوراء بعد منع الماء عنهم . (14) وحینما هجم علیّ بن قرظه علی الإمام بذریعه الثأر لأخیه، سدّ نافعٌ الطریقَ أمامه وردّه بطعنه رمح وجّهها له . (15) کان نافع بن هلال من الرماه الماهرین ، وقد أصاب فی یوم عاشوراء اثنی عشر رجلاً من عسکر العدوّ ، وجرح عددا منهم أیضاً ، (16) وبعد نفاد سهامه هجم علی صفوف العدوّ بسیفه ، وهو ینشد هذا الرجز: أنَا الغُلامُ الیَمَنِیُّ الجَمَلِیدینی عَلی دینِ حُسَینٍ وعَلِیّ (17) شوأخیراً قاتل إلی أن هشّمت سواعده واُسر علی ید العدوّ ، وحینما أخذوه إلی عمر بن سعد والدم یجری علی لحیته، خاطبه بکلّ شهامه : وَاللّهِ لَقَد قَتَلتُ مِنکُمُ اثنَی عَشَرَ سِوی مَن جَرَحتُ ، وما ألومُ نَفسی عَلَی الجَهدِ ، ولَو بَقِیَت لی عَضُدٌ وساعِدٌ ما أسَرتُمونی . أمر عمر بن سعد شمراً بأن یقتله ، فقال نافع فی آخر لحظات حیاته مخاطباً شمراً : أما وَاللّهِ أن لَو کُنتَ مِنَ المُسلِمینَ لَعَظُمَ عَلَیکَ أن تَلقَی اللّهَ بِدِمائِنا ، فَالحَمدُ لِلّهِ الّذی جَعَلَ مَنایانا عَلی یَدَی شِرارِ خَلقِهِ . (18) ورد اسمه فی الزیاره الرجبیّه (19) وزیاره الناحیه المقدّسه ، ففی زیاره الناحیه : السَّلامُ عَلی نافِعِ بنِ هِلالِ بنِ نافِعٍ البَجَلِیِّ المُرادِیِّ . (20)



1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 102 ؛ الفتوح : ج 5 ص 105 نحوه ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 14 ولیس فیه ذیله من «فقاتل» .
2- .جواهر المطالب : ج 2 ص 286 وراجع : أخبار الدول وآثار الاُول : ج 1 ص 322 .
3- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 404 ، الأخبار الطوال : ص 255 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 103 وراجع: الزیاره الرجبیه .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 412 و 441 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 568 ، مقاتل الطالبیین : ص 117 وفی نسخه «البجلی» ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 14 و 20 وفیه «قیل هلال بن نافع» ؛ رجال الطوسی : ص 106 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 ، الحدائق الوردیّه : ج1 ص 122 وفیهما «من مراد».
5- .الإرشاد : ج 2 ص 103 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 104 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 19 ، أنصار الحسین علیه السلام : ص 109 واعتبر البجلی تصحیفاً للجملی.
6- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 434 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 382 و 389 بزیاده «ثم الجملی» فی آخره ؛ مثیر الأحزان : ص 60.
7- .راجع: ج12 ص248 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .
8- .الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 122.
9- .رجال الطوسی : ص 106.
10- .الملهوف : ص 177 وراجع : هذه الموسوعه : ج 7 ص 240 (الفصل التاسع / ماجری علی الإمام علیه السلام فی آخر لحظه من حیاته) .
11- .جدیر بالذکر أنّ الفتوح ومن تبعه جعل اسمه هلالاً ، فقال : «هلال بن رافع البجلی» (الفتوح : ج 5 ص 109 ) ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 236 ؛ مثیر الأحزان : ص 44 وفیهما «هلال بن نافع الجملی» ، الملهوف : ص 138 وفیه «هلال بن نافع البجلی» ، الأمالی للصدوق : ص 225 ، روضه الواعظین : ص 207 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 321 وفی الثلاثه الأخیره «هلال بن الحجاج» و ج 45 ص 27 و ج 44 ص 381 وفیهما «هلال بن نافع البجلی» .
12- .راجع : ج 5 ص 256 (القسم السابع / الفصل السابع / إقبال أربعه نفر من الکوفه معهم الطرمّاح بن عدی إلی الإمام علیه السلام ) .
13- .راجع : ج 5 ص 244 (القسم السابع / الفصل السابع / خطبه الإمام علیه السلام فی ذی حُسُم) .
14- .راجع : ج 5 ص 424 (الفصل الأوّل / دور العبّاس فی إیصال الماء إلی عسکر الإمام علیه السلام ) .
15- .راجع : ص 354 (عمرو بن قرظه الأنصاری) .
16- .راجع: ص378 ح 1748.
17- .راجع: ص380 ح 1749.
18- .راجع: ص 378 ح 1748.
19- .راجع: ج 12 ص118 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب).
20- .راجع: ج 12 ص260 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال).



المناقب، ابن شهرآشوب :مسلم بن عَوسَجه ، رَجَزخوان ، به میدان آمد : اگر در باره من می پرسید، من ، شیر با یال و کوپالماز تیره مردمانِ در پناه بنی اسد . هر کسی بر ما ستم کند ، از راه هدایت ، کناره گرفتهو به دین خدای جبّار بی نیاز ، کفر ورزیده است . آن گاه ، جنگید تا این که مسلم ضَبابی و عبد الرحمان بَجَلی او را کُشتند .

جواهر المطالب :ابن سعد و لشکر ، از همه سو حمله کردند. نخستین کس از یاران حسین علیه السلام که کشته شد ، مسلم بن عَوسَجه بود که خدا رحمتش کند . شمر که خدا لعنتش کند به حسین علیه السلام ، یورش بُرد و همراهانش نیز از هر سو ، به حسین علیه السلام و یارانش ، هجوم بُردند . یاران حسین علیه السلام ، به سختی جنگیدند و به جایی [ از لشکر دشمن ] حمله نمی بردند ، جز آن که آن را از هم می شکافتند . یاران عمر بن سعد ، آنان را تیرباران کردند و بیشترِ اسبانشان را از پای در آوردند . از این رو ، همه آنها پیاده شدند و دشمنان ، به درون خیمه هایشان آمدند و آنها را سوزاندند .

3 / 26